درباره من

نویسنده، روزنامه نگار، و فعال سیاسی مستقل هستم.  تخصص رسمی ام ادبیات، تحلیل گفتمان، مطالعات رسانه ها و ارتباطات، و روزنامه نگاری بین المللی است. معتقدم که برای بهبود وضعیت کلی ایران باید گفتمانی فرهنگی ایجاد کرد که نه بومی-گرایی مطلق آن را به دامان تحجر دراندازد و نه غیر-بومی-گرایی صرف به دام از-خود-بیگانگی اش. در دهه اخیر دغدغه اصلی ام همین بوده، و اکثر آثار منتشر شده یا نشده ام در همین راستا نوشته شده. امید که موثر افتد.

————————————————————————–

از دوستان محترمی که به این وبلاگ التفات دارند خواهشمندم برای خواندن مقالات تحقیقی این حقیر، لینکهای سمت راست صفحه را ببینند که مربوط به آن مقالات در وبسایتهای مختلف است؛ زیرا که در خود وبلاگ کمتر مطلب منتشر می کنم، مگر اینکه برآمده از احساسات و تجربه شخصی، و یا از آثار دیگر نویسندگان باشد.

36 پاسخ to “درباره من”

  1. سعید Says:

    موفق باشید!!!

  2. رضا پرچی زاده Says:

    متشکرم عزیز.

  3. شير شجاع Says:

    سپاس براي پيوند كردن سايت شكار بسيجي ….خواستم شما را هم پيوند كنم ولي اسم وبلاگ شما مشخص نيست…نام وبلاگ خود را بنويسيد …با سپاس …شكار بسيجي

  4. اصخر Says:

    درود به شرف‌ت آقا رضا.
    مواظب خودت هم باش از دست اون حرومی‌ها…

  5. مسعود Says:

    صفحات وبلاگ ات کجاست؟زیر نوشته های تازه؟ من نگاه میکنم خیلی وقته هیچی اپدیت نکردی

    • Reza Parchizadeh Says:

      سلام
      بله، درست می فرمایید. چون معمولا مقالاتم جاهای دیگر منتشر می شود و فرصت نمی کنم لیست آنها را به وبلاگ اضافه کنم، مدتی نسبتا طولانی است که وبلاگ را به روز نکرده ام. اما همین حالا نامه ای از فریدون آدمیت می گذارم که خواندن دارد. صفحه های وبلاگ هم چنانکه فرمودید زیر نوشته های تازه است.

  6. یک عرب مشروطه خواه Says:

    سلام
    من مطلب شما را خواندم تا ببینم که چرا شما از آمدن پادشاهی می ترسید. اما بر خلاف توقع من خواننده، شما هیچ دلیلی برای مخالفت با پادشاهی نیاورده اید و بیشتر در پی اثبات تزهای خود هستید که این تزها را هم آنچنان توضیح نمی دهید. با همه احترامی که به مخالفان پادشاهی و نظرات آنها دارم اما جدا این را نمی فهمم که چرا مخالفان پادشاهی اکثرآ کلی گویی می کنند، این در و آن در می زنند. بهتر می شد اگر مخالفان سلطنت واضح و روشن، ساده و روان دلائل مخالفت خود با پادشاهی را توضیح دهند – همانطوری که موافقان پادشاهی انجام می دهند.
    مشکل دیگر مخالفان پادشاهی این است که آلترناتیوی معرفی نمی کنند و تنها به نفی و انکار و بد دانستن جبهه مقابل اکتفا می کنند. اتوپیایی حرف می زنند. آرزو را با واقعیت قاطی میکنند و تحلیل مشخص بر اساس واقعیت های موجود را فراموش میکنند
    دوست عزیز: مخالفان پادشاهی سی است که هی تحلیل می کنند، هی مطلب می نویسند و هی مبارزه میکنند اما چه نتیجه ای بدست آورده اند. چقدر افراد و مردم را با خود همراه کرده اند. تا چه اندازه حیطه نفوذ و تشکیلات خود را گسنرش داده اند. میدانم در شرایط مخفی اینکار آسان نیست اما چرا بر تعداد هوادارانشان افزوده نشده و بلکه بلعکس هر روز تعدادشان کمتر و کمتر میشود و از سوی دیگر هر روز که می گذرد بر تعداد هواداران شاهزاده رضا پهلوی افزوده می شود. سئوال دیگه اینکه که حالا پادشاهی و هواداران پادشاهی بکنار، به من بگو چرا طرفداران جمهوری در اینهمه سال نتوانسته اند با هم متحد شوند و در برابر رژیم آلترناتیو معتبری درست کنند.
    سوم: کلا تقسیم اپوزیسیون بر اساس جمهوریخواه و پادشاهی خواه نادرست است. واقعیت این است که نقاط اشتراک بسیارانی از طرفداران جمهوری با طرفداران پادشاهی بسیار بیشتر از نقاط اشتراک آنها با بخشی از جمهوریخواهان است.
    برای نمونه تنی چند از دوستان من که خواستار جمهوری هستند وجوه اشتراک زیادی با دیدگاههای من سلطنت طلب دارند تا با دیدگاههای اصلا ح طلبان جمهوریخواه یا مجاهدین خلق
    .
    مهمترین مسئله این است : امروز کشور ما در معرض بادهای سهمگین قرار گرفته. رژیم آخوندی کشور را به لبه پرتگاه کشانده و سرنوشت ملک و ملت را به بازی گرفته. اگر به ایران حمله نظامی بشود این احتمال بسیار قوی است که آمریکا و اسرائیل و کشورهای عربی بکمک هم و تآئید ترکیه، کشور را تجزیه کنند چون از دیدگاه آنان تنها یک حمله نظامی به تآسیسات ایران کافی نیست باید ایران را کوچکتر و نفوذ آن را کاهش داد تا دیگر برای ابد نتواند تهدید کند. پس بر خلاف آنچه در عراق و افغانستان اتفاق افتاد، حمله نظامی به ایران با تجزیه کشور همراه خواهد بود. خب، ما ایرانیان مخالف رژیم در این شرایط چی داریم، جبهه مبارزه ما کجا باید باشد و اولویت ها کدامها هستند: نظر من اینه: شاهزاده رضا پهلوی یک شخصیت شناسنامه دار در ایران و جهان می باشد. ایشان فردی سکولار، مدرن، و آزاد اندیش هستند. ما هیچ کسی مثل ایشان نداریم که اعتبار و مقبولیت او در داخل و خارخ را داشته باشد. پس از رضا پهلوی در جهت منافع ملی خود استفاده کنیم. نسخه من این است: اتحاد همه آنانی که خواهان سرنگونی هستند و تشکیل یک جبهه متحد.و انتخاب رضا پهلوی بعنوان رئیس سمبلیک این جبهه بدون داشتن حق رای در نشست های جبهه
    بعدش تنظیم برنامه های مبارزاتی جبهه و پایبندی همه نیروها به برنامه جبهه نه برنامه خودشان. در کنار آن مذاکره و گفتگوی جبهه با کشورهای همسایه و امریکا و فرانسه و اسرائیل و انگلیس . در یک کلام عجین کردن مبارزه برای سرنگونی رژیم با مبارزه برای عقیم کردن حمله نظامی به کشور.
    البته بهتر است که کمیته ای از وکلا ، نمایندگان سازمانهای غیر دولتی و فعالان حقوق بشر بر کارهای شورا نظارت تا رعایت دمکراسی و تضمین حقوق همه شرکت کنندگان در شورا تضمین شود
    .
    در یک کلام امروز ما به یک برنامه عملی که نسبت به برنامه های دیگر امکان موفقیت بیشتر دارد نیاز داریم نه ادامه بحث های بی حاصل سی ساله
    وقت تنگ است. بخود آئیم
    موفق باشید

    http://roznamehdivari.wordpress.com/
    .

    • Reza Parchizadeh Says:

      از شما بابت پیغام جامع تان سپاسگزارم دوست عزیز. با برخی از فرمایشات شما موافقم، با برخی دیگر نیستم، اما فراتر از همه اینها، روحیه دمکراتیک شما در تعامل را تحسین می کنم. قصد پاسخگویی یک به یک به فرمایشات جنابعالی را ندارم. تنها خدمت شما عرض می کنم که اگر حوصله کردید بقیه آثار این حقیر را نیز ورقی بزنید. این منصفانه نیست که بگویید من فقط مخالفت و منفی بافی کرده ام و پیشنهادات مثبته ای ارائه نکرده ام. ببینید پیش بینی هایی که کرده بودم تا چه حد به واقعیت پیوست. آنچه باید انجام می شد و من و امثال من بر آن اصرار داشتیم، نشد تا امروز به اینجا برسیم؛ و مواضع و رفتارهای خاص آقای پهلوی و جمع کثیری از هواداران ایشان تنها یکی از عوامل این مساله بوده و هست.
      زنده یاد فریدون آدمیت در جایی گفته: «کارنامه انجمن های سیاسی را باید به ماخذ رفتارشان مورد بحث و انتقاد قرار داد، نه آنچه در برخی اساسنامه های آنها آمده است». معطوف به همین مهم، اتحاد بر پایه حقوق مساوی شکل می گیرد. هنگامی که فرد یا گروهی خود را «در کردار» – و نه لزوما در گفتار – صاحب حق و حقوقی انحصاری و برتر از دیگران بداند و به آنان به چشم شهروند درجه سوم و چهارم نگاه کند، رابطه ای که در میان آنان شکل می گیرد – اگر بگیرد – رابطه ارباب و رعیت، رابطه ربوبیت و عبودیت خواهد بود. به نظر این کمترین، چنانکه پیشتر بارها گفته ام، اطلاق لفظ «اتحاد» به چنین رابطه ای خطا و بلکه تخطئه است. البته این نظر شخصی بنده است، و من نه سخنگوی سازمانی هستم و نه قصد دارم برای دیگران نسخه اجباری بپیچم. به قول زنده یاد سعیدی سیرجانی، «آدمیزاده ام، آزاده ام» و آنچه را می دانم و می بینم می گویم و می نویسم. امید که برای خیر ملت و مملکت موثر افتد. برای شما هم آروزی خیر می کنم، و امید دارم که آنچه می اندیشید و می کنید برای بهیِ ایران باشد.
      پیروز و مستدام باشید.

  7. سهراب Says:

    جناب رضا پرچی زاده
    من با تحلیل بایندور ، در مورد دکتر مصدق موافق نیستم . اساس کار بایندر، بر اسناد وزارت امور خارجه آمریکا نهاده شده است ـ که تا این جای کار چندان مورد انتقاد نیست. مشکل آقای بایندور ، بی دقتی در خواندن متن تاریخی ( منظور ، اسناد مورد گفتگو ) است.
    با این همه ، در کنار هم قرار آقای بایندر و علی میرفطروس ، ظلم به بایندر است. میرفطروس ، یک شارلاتان و سارق ادبی است؛نه محقق تاریخ .
    لطفآ ، لینک های زیر را از نظر بگذرانید.

    تا بعد …

    آسيب رسانی به حافظه تاريخی، نگاهی به کتاب «آسيب شناسی يک شکست» نوشته علی ميرفطروس
    http://news.gooya.com/politics/archives/2009/01/082492.php

    http://www.iranliberal.com/Maghaleh-ha/EXtra/Afradi_Naghd_Asib_Shenasi2.htm

    http://news.gooya.com/politics/archives/2009/02/083315.php

    http://news.gooya.com/politics/archives/2009/02/084055.php

    • Reza Parchizadeh Says:

      سهراب عزیز
      البته درست می فرمایید. بنده هم قصدم هم سطح قرار دادن کیفیت کار این دو نبود. تنها نکته مشترکی در رویکردشان منظور نظرم بود. با این وجود، از شما سپاسگزارم که اشاره فرمودید.
      پاینده باشید.

    • Reza Parchizadeh Says:

      مقالات را خواندم. نقد جامع و کاملا قابل استفاده ای است. از نگارنده آنها، آقای احمد افرادی، و از شما دوست عزیز که آنها را به من معرفی کردید تشکر فراوان می کنم.

  8. ع.خ. - آزاد آزاده Says:

    با سلام خدمت جناب آقای پرچی زاده. وبلاگ شما و عناوین مطالبتان را دیدم و اجمالا نگاهی به برخی از آنها انداختم. مطالب جالبی هستند. امیدوارم بتوانم سر فرصت آنها را به تفصیل مطالعه کنم. شاد و پیروز باشید

  9. سهند Says:

    جناب پرچی زاده ، درود برشما.
    دو نکته ، در نوشتۀ شما ( به گمانم ) جای درنگ دارد :
    1ـ شما ، حکومت [ نظام ] جمهوری اسلامی را ، «پارسا- مآبانه = Puritanical » ارزیابی کردید ؛ که ( بنا به شرحی که خواهم نوشت ) قیاسی است مع الفارق . مگر آن که ، واژه Puritanical را ( بی عنایت به سابقه تاریخی و علمی آن و ) تنها با توجه به برابرنهادۀ نگلیسی آن آورده باشید .
    2ـ این که فضای فرهنگیِ دو دهه پایانی حکومت شاهنشاهی در ایران ، فضایی » دکادنت «ی بود.

    مورد اول :
    می دانیم که ژان کالوین یکی از بینانگذاران پروتستانتیسم است.و باز می دانیم ، پیورتنیسم یکی از زیرمجموعه های کالوینیسم ( تعالیم کالوین ) است . این را هم می دانیم که ، خاستگاه این مذهب ، انگلسنان و هلند بوده است. ( بعد ها ، بخشی از پیورتن ها به آمریکا مهاجرت می کنند و شعب دیگری از این مذهب را در آن جا به وجود می آورند، و همینان اند که جامعه دینامیک و پویای آمریکا ی سرمایه داری را بنا می نهند. )
    خلاصه کلام این که ، رشد و گسترش سرمایه داری ( به تعبیری ) ماحصل تفکر و تلاش همین پیورتن ها= ( پاک دینان = پارسایان و … ) بود.
    من نمی دانم ، شما چگونه و با چه قرینه هایی ، رژیم چمهوری اسلامی را پارسا مآبانه =Puritanical » ارزیابی می کنید .
    این که « پیورتن ها = پاک دینان » در اواخر قرن شانزدهم و سال های اغازین قرن هفدهم ، همچون سردمداران جمهوری اسلامی ، در برابر بی بند و باری جنسی ، شدیدآ سخت گیر بودند ( در این مورد ،حتی مجازات اعدام را معمول می داشتند) پوشیدن لباس های جلف را تاب نمی آوردند ، مخالف سرسخت لهو لعب و عشرت طلبی بودند و … نمی تواند دلیلی بر « این ـ همانی» پیورتن ها و حاکمان جمهوری اسلامی باشد.
    همانگونه که می دانید، مشخصۀ اصلی پیورتن ها (در واقع ، پروتستان ها ) دریافت نوینی بود که (بر اساس تعلیمات کالوین ) از زهد داشتند. برای پیورتن ها ، تولید و باز تولید نوعی فریضه مذهبی بود . و همین ویژگی ( به تعبیرماکس وبر ، در کتاب « روح سرمایه داری و اخلاق پروتستانی » ) یکی از عوامل رشد سرمایه داری شد . این که ، سرمایه داری تا چه حد پی آمد نهضت اصلاح دینی و آموزه های کالوین است و … بحثی است دراز دامن . در این جا ، غرض آن است که بگویم ، جمهوری اسلامی را، به هیچ وجه نمی توان با « پیورتن » ها قیاس کرد.

    2ـ می دانیم که واژه دکادنس ( به معنای تباهی و سقوط فرهنگی و اجتماعی) اساسآ در حوزۀ فلسفۀ سیاسی کاربرد دارد . و باز می دانیم که ، این واژه ، در جریان تاریخنگاری فرانسوی ، ابتدا، در ربط با سقوط امپراتوری رم به کار رفته است. به عنوان نمونه ، مونتسکیو ، در برخی نوشته هایش سقوط امپراتوری رم را ، ازچشم اندازهای گوناگون ارزیابی و بررسی می کند. یا ، ادوارد گیبون Edward Gibbon ، در کتاب The History of the Decline and Fall of the Roman Empire ، انحلال امپراطوری روم Auflösung des Imperium Romanum ( از زمان مرگ مارکوس اورلیوس Mark Aurels تا سقوط امپراتوری بیزانس Byzantinischen Reiches) را در سه فاز ، تشریح می کند. فردریش نیچه ( در نوشته های متأخرش ) به واژه دکادنس ، در قلمرو تاریخ فلسفۀ فرهنگی geschichtliche e kulturphilosophisch و همین طور زیبایی شناسی نظر دارد . لوکاچ Georg Lukács ، مدرنیته را ، به dekadent تعبیر می کندد و …
    بنا بر این ، به باور من ، واژه دکادنس با هیچ ماده چسبنده ای ، به اوضاع اجتماعی ـ سیاسی سال های پایانی رژیم سابق ایران نمی چسبد.
    بدرود

    • Reza Parchizadeh Says:

      دوست گرامی، ابتدا از شما بابت شرح جامعی که مرقوم فرمودید سپاسگزاری می کنم. این نشان می دهد که به مقاله حقیر عنایت داشته و آن را مطالعه کرده اید. اما در مورد «درنگ» شما درباره دو موردی که ذکر کردید، خدمت تان عرض کنیم که در مورد اول به دام «جزئی سازی» و در مورد دوم به دام «کلی گویی» افتاده اید. اصطلاح «پیوریتن»، مثل بسیاری اصطلاحات دیگر، هم معنای خاص دارد و هم معنای عام. آنچه شما درباره آن فرمودید معنای خاص آن است. در معنای عام، پیوریتنیسم همانا پارسامآبی و جانماز آب کشیدن را می رساند. کافی است به یک واژه نامه انگلیسی نه چندان تخصصی مراجعه کنید تا این حقیقت را دریابید. در مورد دوم، شما به فلسفه پرداختید، اما به تاریخ فرهنگ و هنر مدرن که مورد نظر بنده بوده ارجاعی ندادید، و آن را به یک رفرنس از نیچه خلاصه کردید. به شما توصیه می کنم کمی درباره دکادنس فرانسه و انگلستان در اواخر قرن نوزدهم و سپس دکادنس جمهوری وایمار در آلمان مطالعه کنید. در آن صورت متوجه می شوید که اگر مغرضانه قضاوت نکنید، نه تنها واژه که مفهوم دکادنس به اوضاع اجتماعی سال های پایانی رژیم سابق «می چسبد». در پایان این را هم عرض کنم که تخصص آکادمیک بنده ادبیات انگلیسی است، و کتابها و مقالات فراوانی به زبان انگلیسی درباره زبان و ادبیات نوشته ام. می توانید با جستجوی نامم به انگلیسی برخی از آنها را در نت بیابید. بدین ترتیب، خیلی دور از ذهن به نظر می رسد که بدون آگاهی از فیلولوژی (فقه الغه) و پیشینه تاریخی واژه ها – به خصوص وقتی که نقش محوری در نوشته ام داشته باشند – آنها را به کار بگیرم. به هر ترتیب، از شرح مبسوط شما متشکرم.

  10. سهند Says:

    جناب پرچی زاده عزیز !
    « دام کلی گویی »؟ ، « دام جزئی سازی » ؟ « قضاوت مغرضانه » … ؟ !
    من چه غرضی می توانم با شما داشته باشم؟!
    راستش ، بد جوری جا خوردم .عطف به چند مقاله ای که از شما خوانده ام ، تصور دیگری از شما داشتم . این هم از معایب خوش بینی بیجا و خیالپردازی !
    واقعیت آن است که ، به هیچ وجه قصد جدل با شما و یا خرده گیری از شما ، در کار نبوده است یکی ـ دو نکته ، در ربط با مقاله شما به نظرم رسید که ( جسارتأ ) خدمت تان عرض کردم .
    به هر حال، اگر موجب تکدر خاطربیشتر جنابعالی نشود، در فرصتی مقتضی ( در ربط با آن چه که در کامنت پیشین نوشته ام ) توضیح بیشتری خواهم داد.

    ساعات پس از نیمه شب ، بر شما خوش باد .

    • Reza Parchizadeh Says:

      در پاسخ من چیزی نبود که مایه آشفتگی شما شود دوست عزیز. با وجودی که در مقاله آشکارا گفته ام که چه منظوری دارم، و رفرنس داده ام، و مثال زده ام، شما از آن خطای برداشتِ کاملا مبرهن داشتید، اصلاح کردم؛ از «ماده چسبنده» و «چسبندگی دکانس به رژیم سابق» فرمودید، محترمانه پاسخ دادم. «قضاوت مغرضانه» هم کاملا مشخص است در جایگاه نوعی آن به کار رفته، که اینجا باز برداشت شما را نسبت به آن اصلاح می کنم. به شما توصیه می کنم که اگر از لحاظ علمی ایرادی یا اصلاحیه ای به مقاله بنده دارید، به جای اینکه آن را در کامنت باکس وبلاگ بگذارید، از آن مقاله ای شکیل دربیاورید و منتشر کنید تا در دسترس همگان قرار گیرد و استفاده بهتری بیابد. در آن صورت من هم اگر مناسب دیدم توضیحات خودم را به صورت مقاله منتشر می کنم. بدین گونه شما به گسترش معرفت و علم به شیوه ای «علمی» کمک بیشتری می کنید. پیروز باشید.

  11. سهند Says:

    جناب پرچی زاده عزیز!
    خطایی رخ داد که ، بابتش از شما پوزش می طلبم . کامنتی که من در ربط با مقاله « دموکراسی یا دکادنس » نوشتم ، در پیوند با مقاله دیگر و نویسنده دیگری است ، که اشتباهأ، در وبلاگ شما منعکس شد. ماوقع را فراموش کنید . انگار ( به قول معروف ) « نه خانی آمد و نه خانی رفت » .
    باقی بقای شما

    • Reza Parchizadeh Says:

      چقدر آتشین مزاج هستید دوست گرامی. با این وجود، خوشحال می شوم که به صورت شخصی با شما در تماس باشم. فکر می کنم در آن صورت اشتباه در خوانش از سوی بنده و شما کمتر روی بدهد. آدرس ایمیل من در وبلاگ هست. با من تماس بگیرید تا با هم دوستانه گپی بزنیم. منتظر تماس شما هستم. ارادتمند.

  12. سهند Says:

    دوست عزیز ! چه بنویسم که سوء تفاهم مکرر نشود.
    من می گویم که از پاسختان جا خوردم ( یعنی ، عکس العملی اینگونه را، از شما انتظار نداشتم ) شما می نویسید : « در پاسخ من چیزی نبود که مایه آشفتگی شما شود».
    من ( برای آن که سوء تفاهم ، از این حد فراتر نرود ) کوشیدم ، سر و ته قضیه را یک جوری به هم بیاورم ، شما این تمهیدات مرا به « آتشین مزاج » بودنم تعبیر کردید و .. .
    آخر دوست عزیز ، ابزار کار ما کلمه و کلام است . اگر کمینه ای از تفاهم و درک مشترک از واژگان و کلام در میان نباشد ، گفتگو ، یقینأ زنجیره ای از بدفهمی ها و متعاقبش … را به دنبال خواهد داشت ؟
    من معترفم که عبارت « به باور من ، واژه دکادنس با هیچ ماده چسبنده ای ، به اوضاع اجتماعی ـ سیاسی سال های پایانی رژیم سابق ایران نمی چسبد. » ، جمله ای نچسب و نامطبوع است . همان لحظه نوشتن هم ، احساس ناخوشایندی از این بابت ، به من دست داده بود . اما ، این هم هست که نوشته های شما ، تصویری فراتر از این خرده بینی ها ، پیش روی شخص قرار می دهد. از این رو، عکس العملی از آن دست را ، از شما محتمل نمی دیدم .
    با این همه ، از این بایت ، هم متأسفم و هم از خود انتقاد می کنم. ( گرچه ، عبارت مذکور ، به قصد تخفیف نوشته شما ، سر ِ هم نشده بود. من ، همواره حرمت قلم و اهل قلم را نگه داشته ام . این را هم بگویم که ، با خواندن عنوان تارنمای شما [ رنج بی مزد ] غم سنگینی بر دلم نشست .)
    به هر حال ، برای آن که گفتگوهای « کامنتی » ما ، به سر انجامی رسیده باشد ( به عنوان حسن ختام و محض اطلاع خوانندگان احتمالی این کامنت ها ) این چند خط را هم در سامانۀ اینترنتی تان می گذارم و عرایض بعدی را ، از طریق ای ـ میل خدمت تان ارسال می کنم.

    • Reza Parchizadeh Says:

      درود بر شما. منتظر صحبت با شما هستم. آنجا راحت تر می توانم به شما بگویم که چرا نسبتا سختگیرانه برخورد کردم، که بابت آن همینجا از شما عذرخواهی می کنم. به هر حال، از آشنایی با شما خوشوقتم.

  13. سهند Says:

    عنوان تارنمای شما : « رنج بی اجر » ، در کامنت قبلی ام ، به صورت « رنج بی مزد » نوشته شد که ، که همین جا تصحیح اش می کنم.

  14. سهند Says:

    جناب پرچی زاده عزیز ! سلام
    دست تان درد نکند. مقالۀ ( تجزیه طلبی، آفَتِ دموکراسی) نوشتۀ خوبی بود. به گمان من ، در اوضاع و احوال بحرانی امروز ایران، به نوشته هایی از این دست ، بیشتر نیاز است. در گفت و گوی پیشین ، بر آن بودم که چنین پیشنهادی به شما بکنم ؛ که خوشبختانه ، خودتان به ضرورت دست به کار شدید.
    گرچه ، حضرات ( برخی قلم به مرد و بسیاری ، دلال مظلمه و نوکر بی مزد و مواجب ) از پیش تصمیم شان را گرفته اند و آن می گویند که « استاد ازل، گفت بگو » . با این همه ، شاید در میان اینان وجدان های بیداری باشد ، که نوشته هایی از این دست هشیارشان کند.
    منتظر نوشته تحقیقی و مستند شما هستم.

    • Reza Parchizadeh Says:

      درود بر شما سهند گرامی. کاش ایران-دوستان به خود آیند و همتی کنند و قدمی اساسی در این مسیر بردارند. در ضمن، من هنوز منتظر تماس شما هستم. پیروز باشید.

  15. mostafa23 Says:

    سلام آقای پرچی زاده

    ،وقت گرانبهای شما را نمیگیرم و بعلت شباهت پرسش ها و دیدگاهم به نوشته دوست گرامی جناب یک عرب مشروطه خواه ، از شما خواهش میکنم که یکبار دیگر کامنت آقای یک عرب مشروطه خواه را بدقت بخوانید و با همان دقت پاسخ دهید و برای یاد آوری نمونه آن را برای دقت بیشتر در زیراین نوشته می آورم .//

    **((چرا مخالفان پادشاهی اکثرآ کلی گویی می کنند))، این در و آن در می زنند. بهتر می شد اگر مخالفان سلطنت(( واضح و روشن، ساده و روان دلائل مخالفت خود با پادشاهی را توضیح دهند)) – همانطوری که موافقان پادشاهی انجام می دهند.
    مشکل دیگر مخالفان پادشاهی این است که (((آلترناتیوی معرفی نمی کنند )))و تنها به نفی و انکار و بد دانستن جبهه مقابل اکتفا می کنند. اتوپیایی حرف می زنند. آرزو را با واقعیت قاطی میکنند و ((تحلیل مشخص بر اساس واقعیت های موجود را فراموش میکنند))به من بگو (((چرا طرفداران جمهوری در اینهمه سال نتوانسته اند با هم متحد شوند و در برابر رژیم آلترناتیو معتبری درست کنند.)))

    ((اولویت ها کدامها هستند))**

    بسیار ممنون و مرهون لطف شما میشوم که در پستی در همین وبلاگ خودتان بدون

    کلی گوئی و ساده و آشکار و روان فقط به همین مطالب تاکید شده پاسخ دهید .//

    * به امید آزادی و آبادی ایران و آرامش و آسایش برای ایرانیان

    • Reza Parchizadeh Says:

      مصطفی جان، بنده درباره خودم می توانم به شما پاسخ دهم نه دیگران، لذا بهتر است سوالات کلی از من نپرسید و به موضع خودم بسنده کنید. برای من عجیب است که شما مواضع بنده را نمی شناسید. اتفاقا من همیشه چه در نقد سلطنت و چه در ارائه طرح برای آن نوع حکومتی که مورد علاقه خودم بوده شفاف بوده ام، و اصولا از کلی گویی خوشم نمی آید. برای نمونه، شما را به خواندن این و این مقاله دعوت می کنم.
      پیروز باشید.

  16. mostafa23 Says:

    با پوزش وبلاگ kerdarnik در بلاگدون فیلتر شده که بصورت خودکار وارد گردید ، و در حال حاضر از وب pendarnik .blogfa .com
    استفاده میکنم .

  17. Paeez Parsi Says:

    اول نامه به نامِ جــان ما .. آن مهـیـن مام وطن ایران ما
    بعد از آن نامِ مهِ تابانِ دوست .. آنکه جانم بر سرِ پیمان اوست
    سـه دگر , بر داش رضای گل درود .. دانشی مَـرد و خداونـدِ سرود …..paeez

    یادم میاد اولین مقاله ای که ازت خوندم مقاله ای بود که در عنوانش اقرار کرده بودی از خانم بقراط بدجوری میترسی و همون موقع بود که با خودم گفتم » هی پسر این پرچی باید آدم عاقلی باشه که از همچین چیزی میترسه. جدا هم که ترسناکه طرف» و کلی هم ذوق زده شدم که لااقل یکی تو این مصیبتنامه ی وبِ ایرونی میتونه یه مقاله بنویسه که خوب, مقاله باشه .. البته اینم بگم که یه وقت مغرور نشی به خودت چون میون همین دوستان بسیار ارجمنگ مشروطه خواه که راستش من هنوز دقیقا ملتفت نشدم مشروطه رو برای کدوم کشور میخوان, نویسندگان زبردستِ درجه یک فَت و فراوونه و فقط متاسفانه به دلیل فعالیتهای سیاسی جدی و فراگیری که دارند یا فرصت نمی کنند چیزی بنویسند و یا اگر بنویسند چون کیبورد فارسی ندارند معمولا جای فعل با مسندالیه و جای ضمیرِاشاره با قیدِمکان عوض میشه و گاهی حتی پیش اومده که به دلیل استفاده از بهنویس و اینجور چیزا کلماتِ ضرب المثلها جابجا و یا قافیه ی شعر مشهوری به اول مصرع منتقل شده که فکر نکنم چیز مهمی باشه کلا.. مثلا یکی از ایشان که بی شک سعدیِ روزگار ماست و از نظر بنده دارای نبووق(مثل نبوغ خونده میشه) سیاسی و ادبیست در مقاله ی تندِ ضدِ همه ای فرموده بودند «بزرگترین مشکل ایرونیا اینه که همیشه ضابطه رو به جای رابطه قرار میدن» و وقتی بنده با وقاحتِ هرچه تمامتر متذکر شدم که «برادر اگه اینطوری باشه که مشکلی نیست » ایشان با متانت پاسخ دادند»گمشو بابا مصدق اللهیِ بیسوادِ لابیستِ ج.اسلامی. شعورت نمیرسه نخون» .. در نهایت هم که بنده با پررویی و دریدگیِ بی مانند و کاملا غیردموکراتیک و با نقض اشکار آزادی بیان و اندیشه و کمی هم دلایل و شواهد از لغت نامه ی جناب دهخدا و اینا , آن استاد ارجمند را وادار کردم که بپذیرد جای واژگان ضابطه و رابطه در نوشته اش عوض شده با افتادگی و خلوصی که خاصِ ایشان است فرمودند «حالا جواب نداری بدی چرا گیر میدی به اشتباهات تایپی؟!!همه میدونن من کیبرد فارسی ندارم.میگی چکار کنم حالا, هان؟» .. بیب بیببببببببببببببببب!!

  18. حسین شاه اکبری Says:

    سلام آقا رضا حالت خوبه ، چطوری پسر خوب ؟
    امیدوارم که در پنسیلوانیا آرامش و رضایت قرین لحظات عمرت باشد …
    شاه اکبری همیشه ایستاده …

    • Reza Parchizadeh Says:

      درود بر دوست گرامی، جناب آقای شاه اکبری. خیلی خوشحال شدم که خبری از شما دریافت کردم. امیدوارم همیشه روبراه و «ایستاده» باشید. من هم در پنسیلوانیا مشغول خدمت به وطن هستم. کنایه غریبی است که این روزها ایرانیان در خارج از کشور بهتر می توانند به مملکت شان خدمت کنند تا در داخل! امیدوارم روزی برسد که این خدمتگزاری به داخل کشور منتقل شود. برای شما هم آرزوی خیر و خوبی می کنم.

      ارادتمند
      رضا

      • بهنامی Says:

        این یک واقعیت است که شما بیرون از کشور میتوانید با کمک از امکانات دنیای آژاد خدمات بزرگی را انجام بدهید.
        گفتگو پیدا کردن راه برای جلب همکاری کشورهای دیگر در راستای باج ندادن به حکومت مستبد خامنه ای.
        درود به شرف همه ی ایرانیانی که بیرون از کشور به یاد وطن هستند و در هوای خدمت و کمک درود.

  19. حسین شاه اکبری5608969e Says:

    سلام خوشحا تم که راضی وسلامتی مااازدرخت یا دگرفتیم که ایستاده بمیریم همواره برحقیقت بمانید
    شاه اکبری

  20. « گردهمایی دوستی و لبخند ایرانیان » *« فقط لبخند »* * هرپنجشنبه ساعت ۵ بعد از ظهر. * تهران - پارک دانشجو. * شهرهای بزرگ و شهرستانها - پارکهای مرکزی Says:

    « گردهمایی دوستی و لبخند ایرانیان »

    *« فقط لبخند »*

    * هرپنجشنبه ساعت ۵ بعد از ظهر.
    * تهران – پارک دانشجو.
    * شهرهای بزرگ و شهرستانها – پارکهای مرکزی شهر.

برای سهند پاسخی بگذارید لغو پاسخ